بلوک های انباشته نرم کودک دندانه های ساختمانی اسباب بازی پشته های سیلیکونی
به جنگلی رفتم، پر از مه غلیظ، درختان بلند، روی دریاچه ای را پیدا کردمبلوک های ساختمانی سیلیکونیاسباب بازی.تعجب کردم که چرا به این جنگل آمده ام و چرا اسباب بازی ها اینجا هستند.من آن را برداشتماسباب بازی بلوک ساختمانی سیلیکونیکه به شکل «کوه» بود.
نور خیره کننده و درخشان، نور بلوک های ساختمانی سیلیکونی اسباب بازی است، می ترسیدم روی زمین پرتاب کنم، نور آرام آرام، مانند رنگین کمان، جذب نور شدم، بسیار راحت، مانند باد که از طریق دره می وزد در بهار.
اسباببازیهای SNHQUA برای تقویت تخیل، الهام بخشیدن به کاوش، و تشویق کنجکاوی طبیعی که منجر به یک عمر یادگیری میشود، طراحی شدهاند.از اسباب بازی های کلاسیک سیلیکونی گرفته تا صنایع دستی خلاقانه برای هر سنی، SNHQUA همیشه بر اهمیت کیفیت و ایمنی محصول تاکید کرده است.ما آرزوی زیادی داریم که همه کودکان بتوانند با اسباب بازی های سیلیکونی دوران کودکی شادی داشته باشند.
بلوک های ساختمانی رنگارنگ و قوسی امکانات متفاوتی نسبت به بلوک های ساختمانی یا تخته های معمولی ارائه می دهند.برای خلاقیت، تخیل، وانمود کردن بازی، و تشخیص رنگ/اندازه/مقایسه عالی خواهد بود.کودکان آینده و امید ما هستند.«تعلیم رشد است» به اختصار معنای اصلی تربیت را بیان می کند که عبارت است از رشد سالم طبیعت و توانایی ذاتی هر فرد، رشد کنجکاوی و توانایی تفکر منطقی، پرورش روحی غنی و قدردانی از ذوق زیبایی شناختی، تعالی و تجربه.سرگرمی، سادگی و سهولت استفاده از اصول اولیه ما برای توسعه اسباب بازی های کودکان نوپا است.ما محصولات خود را از جنبه های تشخیص رنگ، توانایی عملی، ایمنی، خلاقیت و غیره با تمرکز بر رهایی طبیعت کودکان توسعه می دهیم تا آموزش رشد در فضایی هماهنگ و طبیعی حاصل شود و کودکان بتوانند خود را در شادی رشد دهند. هوش، توانایی عملی و مهارت های همکاری.این محصول کاری برای تعامل اولیه والدین و کودک است. این محصول کاری برای آموزش در دوران کودکی است.ما می توانیم از این محصول بلوک ساختمانی در اتاق نشیمن خانه یا مهد کودک استفاده کنیم.
"اه اه"
من به فضای دیگری مکیده شدم، جایی که خوب می شناختم، خانه مادربزرگم.مادربزرگم را دیدم که در باغ مزرعه کار می کرد، خم شده بود و یقه اش خیس از عرق بود.هنوز آنقدرها پیر نشده بود، موهایش هنوز کاملاً خاکستری نشده بود، اما چین و چروک دور چشمانش هنوز مشخص بود.ذهنم ناگهان بیدار شد.یادم آمد کهبلوک های ساختمانی سیلیکونیوقتی بچه بودم هدیه تولد مادربزرگم در دستم بود.
مادربزرگم به دلیل سرطان از دنیا رفت و آخرین باری که برای کار به مسافرت می رفتم نتوانستم او را ببینم.متاسفم که مادربزرگم از بچگی با من خیلی خوب بوده است.او حواسش به روحیه من بود، پول تو جیبی به من می داد و برایم قصه می گفت.اینبلوک های ساختمانی سیلیکونی را بجویدیک خاطره و پیوندی است بین من و مادربزرگم، و زمانی که 12 ساله بودم آن را از دست دادم. دیدن دوباره اسباب بازی ها و مادربزرگ خیلی خوب بود.
"مادر بزرگ".دویدم تا بغلش کنم، اما از کنارش گذشتم، مثل اینکه آدم های زمان دیگری نمی توانند بغلش کنند، چون مادربزرگ مرد، می دانم.
او فقط به من لبخند زد و من می دانستم که به من می گوید به زندگی و دردسرهایش لبخند بزن و این زندگی خواهد گذشت.
"خوک تنبل بیدار شو."ساعت زنگ دار بود.این آغاز یک روز جدید فوق العاده است.